گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۹

 

ای با تو دلم همه وفا کرده

با من دل تو همه جفا کرده

نه عهده عاشقی به سر برده

نه وعده مردمی وفا کرده

ما را به بلای عشق ره داده

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ساقی بده آن می مصفا را

آن راحت روح پیر و برنا را

خواهی که تنت صفای جان گیرد

از کف منه آن می مصفا را

ساقی بده آن قدح که در مستی

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ساقی بده آن شراب گلگون را

کز گونه خجل کند طبر خون را

خواهی که رخ تو رنگ گل گیرد

از کف منه آن شراب گلگون را

ناخوش نتوان گذاشت بی باده

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

چون زلف تو بی قرارم از عشقت

چون چشم تو با خمارم از عشقت

زان روی که برگ لاله را ماند

دل سوخته لاله وارم از عشقت

زان زلف چو روزگار شوریده

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

با من دلت آشنا نمی گردد

وز تو دل من جدا نمی گردد

هر چند وفای من رها کردی

از دست تو دل رها نمی گردد

از بهر سه بوسه زان دو لب هرگز

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۳

 

به وفات تو مال تو ببرند

وارثان تو از ذکور و اناث

تو به منت بده که بی منت

برد خواهند وارثان میراث

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ای بسا کس که دینش ویران است

ورچه کرده است خانه آبادان

شادمانم از آنکه هست مرا

دین آباد و خانه ویران

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۷

 

گر تو را نسبت است و دانش نیست

نزد دانا کم از خسی باشی

هیچ نسبت ورای دانش نیست

دانش آموز تا کسی باشی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹

 

زین مهتران عطا و سخا جستن

دانی که نیست مایه دانایی

زیرا که هست غایت نادانی

جستن ز چشم نرگس بینایی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱

 

رخ تو ارغوان باغ جان است

غم تو حلقه گوش جهان است

کلاه عشق تو بر فرق عقل است

شراب مهر تو در جام جان است

خیال بی غمی از چشم عالم

[...]

ادیب صابر
 
 
sunny dark_mode