×
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۲
وامش مده آن که بی نماز است
گر چه دهنش ز فاقه باز است
کاو فرض خدا نمیگزارد
از قرض تو نیز غم ندارد

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۷
دونان نخورند و گوش دارند
گویند امید به که خورده
روزی بینی به کام دشمن
زر مانده و خاکسار مرده

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق
این ره نه به پای هر گداییست
در دست و زبان ما ثناییست
نی من کیام و ثنا کدام است
لا اُحصی انبیا تمام است
*

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
ز احوال برادرم به تحقیق
دانم که تو را خبر نباشد
خرمای به طرح میدهندش
بخت بد از این بتر نباشد
اطفال برند و برگشان نیست
[...]

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۷
دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه رسته
گفتم: چه بود گیاه ناچیز
تا در صف گل نشیند او نیز؟
بگریست گیاه و گفت خاموش
[...]

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی
او در من و من در او فتاده
خلق از پی ما دوان و خندان
انگشت تعجّب جهانی
از گفت و شنیدِ ما به دندان
