گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۷

 

دیشب به خواب دیدم نقش خیال رویش

دیدم که می کشیدم مستانه سو به سویش

بگرفته در کنارم ترسا بچه به صد ناز

بسته میان به زنار بگشوده بود مویش

عیسی دم است یارم ، من زنده دل از آنم

[...]

۷ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶

 

من آب خضر جویم بهر سگان کویش

او تشنه بر هلاکم تا نگذرم بسویش

تاب نظر ندارم آن به که خاک گردم

تا ذره ذره بینم در آفتاب رویش

صد آب زندگانی میرد بپای آن گل

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

روزی که بر لب آید جانم در آرزویش

جان را بدو سپارم، تن را بخاک کویش

چون از وصال آن گل دیدم که: نیست رنگی

آخر بصد ضرورت قانع شدم ببویش

خورشید روی او را نسبت بماه کردم

[...]

۶ بیت
هلالی جغتایی