گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸

 

با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی

آخر بخاکم افتاد، از فیض ناتوانی

از بار دوری آن مهر سپهر خوبی

چون ماه نو خمیدم، در اول جوانی

ماند قلم ز تحریر، از کثرت سیاهی

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۸

 

ای رنگت از طراوت، چون اطلس ختایی

وی دستت از نزاکت، چون کاغذ حنایی

با نفس وقت شهوت، جنگ و جدل چه سازد؟!

باید فرو نشاندن، آن را به کدخدایی

ز آمیزش خلایق، جز دردسر چه زاید؟

[...]

واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode