×
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
آن یار لاله رو گر ما را نمی نوازد
سهلست، از چه ما را چون شمع می گدازد
دل آب شد ز هجرش دیگر چسان بسوزد
امید وصل او نیست تا با غمش بسازد
عمریست در نیازم در پای سرو نازم
[...]
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
در کوی عشق کوهی کمتر بود ز کاهی
جز عاشقان نیابند این نکته را کماهی
گر ابر، تیر بارد شوریده سر نخارد
کاندیشه کس ندارد از رحمت الهی
پای از طلب کشیدن آئین عاشقی نیست
[...]