فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
ای کرده سرمه از ناز چشم غزالهها را
عکست برشته در حسن رخسار لالهها را
مهر بتان نوشته در سینههای عشّاق
وز داغ عشق کرده مُهر این قبالهها را
از درد کرده درمان دلهای دردمندان
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳
هم بخت نامساعد هم زلف یار باعث
این تیرهروزی ما دارد هزار باعث
در دهرِ نامساعد راحت چه گونه بینم
نه آسمان موافق، نه روزگار باعث
کس غم چهسان نبیند، کس شاد چون نشیند؟
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴
گر خود ز لطف گامی در راه ما گذارد
ما دیده فرش سازیم تا یار پا گذارد
امشب که شمع مجلس با آن پری سپردست
پروانه منصب خود باید به ما گذارد
گر برخورد به زلفش باد صبا به گلشن
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹
دردا که غمزة دوست دشمن شکار هم شد
نشکست عهد دشمن تا استوار هم شد
مردیم و از سر ما بخت سیه نشد دور
وه کاین چراغ مرده شمع مزار هم شد
از آه سرد بلبل فصل خزان گلشن
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۹
خورشید بر فروزد از آتش تب عشق
مهتاب روی سازد در ظلمت شب عشق
در کاسة سر عقل هفت آسمان زند چرخ
چون جرعه ریز گردد جام لبالب عشق
جوشد ز هر ترانه فوارههای اسرار
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲
از سر گذشتگان را تاج و کمر مبارک
بر هر که سر ندارد این درد سر مبارک
دل بر قفس نهادن آزاد کرد ما را
فتح شکستگیها بر بال و پر مبارک
تا از ره اوفتادم خلق از پیم فتادند
[...]