گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

اکنون دهند خصمان ای شاه کام تو

واکنون کنند جان جهان را بنام تو

گر تو یکی پیام فرستی بشاه روم

آید بسر بخدمت دارالسلام تو

هستند نامدار تو شاهان این جهان

[...]

۱۴ بیت
قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۶ - مرثیت یکی از دوستان

 

بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو

واکنون صفات خویش کنم یا صفات تو

رفتی و هست بر جا از تو ثنای خوب

مردی و زنده مانده ز تو مکرمات تو

دیدی فضای مرگ و برون رفتی از جهان

[...]

۱۵ بیت
مسعود سعد سلمان
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶

 

ای نور دیده را نگرانی بسوی تو

جانا تعلقیست دلم را بکوی تو

گر دیگران ز وصل تو درمان طلب کنند

ما را بس است درد تو و آرزوی تو

چشم جهان به ماه رخت دین سالهاست

[...]

۷ بیت
کمال خجندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۸

 

گرنه زشکر و نمک آمیخت کام تو

این چاشنی که ریخته اندر کلام تو

در کام اژدها شدن آسان بود بسی

ای دل شود چو آن لب شیرین بکام تو

گفتی که بوی خون زچه دارد نسیم باغ

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی