گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۴

 

با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده‌ای؟

از هیچ و پوچ این همه بر خود سپرده‌ای

خوش آیدت حلاوت عیش جهان به کام

حق هست با تو، زهر تأسف نخورده‌ای!

از باد یاد مرگ نلرزی چو برگ بید

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - وصف بهار و ستایش خسرو جم قدر کامکار شاه عباس ثانی

 

بر سر ز ابر چتر و، بگلگون گل سوار

خوش میرسد بکوکبه سلطان نوبهار

از هر طرف جبینت گل میکشد نمو

دارد از آن بدست، گل افسار شاخسار

هر سو بدور باشد غم از رهگذر او

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - تجدید مطلع

 

دی رفت و، شد ز بند یخ آزاد روزگار

آمد برون ز شیشه پریزاد نوبهار

از خرده زد بجبهه زرک نو عروس گل

از برگ، هر نهال شد ابروی وسمه دار

برهم فتاده غنچه گل های آتشی

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - بیان احوال دل و ستایش شاه هردو جهان امیرمؤمنان علی مرتضی «ع »

 

دل، خانه ایست، یاد خدا کدخدای او

سرد از محبت همه گشتن هوای او

سقفش شکستگی و، زمینش فتادگی

از چار موج حادثه دیوارهای او

طرحش، بهم برآمدگی؛ نقش، سادگی؛

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - در هجا

 

ای خواجه بخیل، که هرگز ندیده است

از شدت فشار گفت سیم و زر فرج

موران خرجها نتوانند دخل کرد

در خرمن زری که شود از کف تودج

وعد و وعید جنت و نارت، بحج نبرد

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳۹ - در تاریخ فتح خراسان

 

منت خدای را که ز اقبال شاه ما

شاهنشهی که چرخ نهد روی بر درش

هرکس ز روی صدق سربندگی مدام

برخاک در گهش ننهد، خاک بر سرش

آیینه جمال ظفر، آب تیغ اوست

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴۰ - در زادروز کودک پدرمرده یی سرود

 

آن گوهر گرامی جانی، ز درج غیب

بعد از پدر چو شد متولد بصد شرف

تاریخ مولدش خرد اندیشه کرد و گفت:

«آن گوهر یگانه، یتیم آمد از صدف »

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲

 

نبود بری بغیر کدورت شتاب را

استادگی است صیقل آیینه آب را

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

حاصل ندامت است غرور و شتاب را

دست تأسف است گزک، این شراب را

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۲

 

چربد به زور سختی، زور ملایمت

از قفل بند و بست بود بیش موم را

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۵

 

تو چشم روزگاری و، از هر کناره‌ای

مژگان‌صفت به گرد تو حیران نگاه‌ها

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۶

 

در پیریت بدیده غباری که کرده جا

نبود غبار، دیده دل راست توتیا!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۷

 

پیرانه نیست طور تو، ای شیخ کرده‌ای

ریشی همین سفید در این کهنه آسیا

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۸

 

جانسوزتر کند گل رخسار را حجاب

سوزنده تر بود ز پس شیشه آفتاب

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۳

 

دور از تو توشه سفرم درد و محنت است

در دیده ام سواد وطن شام غربت است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۴

 

گفتار نرم، آب رخ آدمیت است

روی گشاده آینه حسن سیرت است!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۵

 

بهر وفای وعده، قیامت چه حاجت است؟

هر روز کز درم تو درآیی قیامت است!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۶

 

تندی، حریف خوی ملایم نمی شود

در جنگ آب و آتش بنگر ظفر کراست؟!

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۷

 

امروز بیتو خاطر صحبت مشوش است

موج می از فراق تو نعلی در آتش است

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۵

 

لبریز ساغرت زمی ناب گشته است؟

یا آتشی ز تاب رخت آب گشته است؟!

واعظ قزوینی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷