گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

با خون دیده و دل افگار می‌رویم

یاران به همتی مدد حال ما شوید

کز این دیار بی‌دل و بی‌یار می‌رویم

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان

وین خسته را بکام دل خویشتن رسان

داغ فراق تا بکیم برجگر نهی

یک روز مرهمی بدل ریش من رسان

از حد گذشت ناله و افغان عندلیب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

ای بوستان عارض تو گلستان جان

چشم تو عین مستی و جسم تو جان جان

زلف تو دستگیر دل و پای بند عقل

لعل تو جانفزای تن و دلستان جان

مهر رخ تو مشتری آسمان حسن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

ای هیچ در میان نه ز موی میان تو

نادیده دیده هیچ بلطف دهان تو

گفتم که چون کمر کشمت تنگ در کنار

لیکن ضرورتست کنار از میان تو

هیچ از دهان تنگ تو نگرفته کام جان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

ای مهر ماه روی ترا زهره مشتری

بر مشتریت پرده ی دیبای ششتری

لعلت نگین خاتم خوبی وصف زده

برگرد روی خوب تو هم دیو و هم پری

در ساحری اگر ز جهان بر سر آمدست

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode