گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳

 

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی

گر خون دل خوری فرح افزای می‌خوری

ور قصد جان کنی طرب انگیز می‌کنی

بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۹

 

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

بازارِ خویش و آتشِ ما تیز می‌کنی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۹

 

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

بازارِ خویش و آتشِ ما تیز می‌کنی

سعدی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۷

 

هر لحظه غمزه‌ها به جفا نیز می‌کنی

باز این چه فتنه‌هاست که انگیز می‌کنی

دل‌های ما نخست به تاراج می‌بری

وآنگه اسپر زلف دلاویز می‌کنی

گر خون چکانی از دل عاشق کراست جنگ

[...]

کمال خجندی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

قصدم به غمزه ستم‌انگیز می‌کنی

هر دم به خون من مژه را تیز می‌کنی

دل داردم به جان ز تپیدن، عجب خوش است

گر فکر او به غمزه خونریز می‌کنی

نومیدی‌ام ببین که به کین می‌دهم قرار

[...]

میلی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۱

 

زاهد ز آب میکده پرهیز می‌کنی

تیغ ریا به سنگ فسون تیز می‌کنی

رطل گران ز باده چو لبریز می‌کنی

دل را ز موج فتنه سبک‌خیز می‌کنی

دل می‌کنی شکار به مژگان جان‌شکاف

[...]

آشفتهٔ شیرازی