گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۲۸

 

آثار عشق در دل چون سنگ من نماند

در بیستون من اثر از کوهکن نماند

تا رنگ من شکسته خود را درست کرد

گلگونه در بساط سهیل یمن نماند

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

با من ز عرضحال زبان در دهان نماند

اکنون ز حال خویش چگویم سخن نماند

گوهر ز بحر و لعل ز کان شکوه می کنند

آسوده خاطری به کسی در وطن نماند

با کهربا رجوع کنند اهل روزگار

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

آمد خزان نسیم گل و یاسمن نماند

باد بهار رفت و هوای چمن نماند

تاراج کرد باد خزان اهل باغ را

در غنچه رنگ و در بر گل پیرهن نماند

بیرون شدم ز بیضه و گشتم اسیر غم

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode