گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در مدح ظهیرالدین و شکایت از روزگار

 

یک واقعه نماند که بر من به سر نشد

یک قاعده نماند که زیر و زبر نشد

گفتم درین جوانی چون نیست پایدار

دستی به کام دل بزنم هم به سر نشد

یا دولتست یا هنر از دو یکی‌ست زانک

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ذوقی ز می نزاد که صد شور و شر نشد

بی باکی از مذاق خم می بدر نشد

این رسم های تازه ز حرمان عهد ماست

عنقا به روزگار کسی نامه بر نشد

باز این چه آفتست درخت امید را

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸

 

چشم از جهان که بست که آن دیده ور نشد

قطع نظر که کرد که صاحبنظر نشد

گرد از رخ گهر نتوان شست زاب او

رفع ملال خاطر ما از هنر نشد

درمان روزگار چه دردیست جانگداز

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱۶

 

خط ترا که دید که زیر و زبر نشد

این رشته راکه یافت که بی پاوسرنشد

دل آب ساختم به امید گهر شدن

دل شد زدست وقطره آبم گهر نشد

چندان که سوختم نفس خویش را چو صبح

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode