گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۰

 

روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه

بردم بنزد قاضی صلحیه بلد

دیدم سرای تیره و تنگی بسان گور

تختی شکسته در بن آن هشته چو لحد

ادیب الممالک
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۹ - بوی گل

 

حوری به کنج گلشن جنت تپید و گفت

ما را کسی ز آنسوی گردون خبر نداد

ناید بفهم من سحر و شام و روزو شب

عقلم ربود این که بگویند مرد و زاد

گردید موج نکهت و از شاخ گل دمید

[...]

اقبال لاهوری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۱ - پوشکین

 

بستی میان به خدمت مردم، ز روی مهر

زان رو که لوح سینه‌ات از کینه پاک بود

رهی معیری
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۳۱ - پوشکین

 

افسانه‌ات چو نغمه شادی امیدبخش

اندیشه‌ات چو مهر فلک تابناک بود

رهی معیری
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲