گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸

 

گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟

گفتا به چشم هر چه تو گویی چُنان کنند

گفتم خَراجِ مصر طلب می‌کند لبت

گفتا در این معامله کمتر زیان کنند

گفتم به نقطهٔ دهنت خود که بُرد راه؟

[...]

حافظ
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷ - تتبع خواجه

 

رندان که عزم سیر به کوی مغان کنند

دین بهر می و چو مغبچه جوید چنان کنند

ایمان چو باختند به زنار زلف او

آنگه سبک نشاط به رطل گران کنند

سرخوش چو بهر عیش کله گوشه بشکنند

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

خلق از سگت نه از بد دشمن فغان کنند

دشمن چه سگ بود گله از دوستان کنند

ز نار عشق رشته جان شد مرا چو شمع

بر خود نبسته ام که مرا منع از آن کنند

دانم یقین نه مستی و از عشوه آندو چشم

[...]

اهلی شیرازی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گفتم کیم به طلعت تو شادمان کنند؟

گفت آن زمان که وقت شود فکر آن کنند

گفتم که چیست سرّ نهان بودن شما؟

گفت این حکایتی است که با نکته‏دان کنند

گفتم که جان دهند و رضای شما خرند

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گفتم کیم به طلعت تو شادمان کنند؟

گفت آن زمان که وقت شود فکر آن کنند

گفتم که چیست سرّ نهان بودن شما؟

گفت این حکایتی است که با نکته‏دان کنند

گفتم که جان دهند و رضای شما خرند

[...]

فیض کاشانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸

 

تا بو مگر به سنگدلی مهربان کنند

سنگین دلت که سنگ به سنگ امتحان کنند

خواهم ز مردمی به در آیم به جلد سگ

وانگه در آستان توام پاسبان کنند

غیر و رقیب و مدعی آنگه به اتفاق

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode