گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲

 

گر مقبلی مزاح کند عیب او مکن

شغلیست آن به قاعده عقل و دین مباح

دل آیینه است کلفت جد زنگ آیینه

آن زنگ را چه امکان صیقل بود مزاح

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۸

 

مستی به قصد عربده چون راه گیردت

با او به رفق کار کن ای کاردان حکیم

موییست عرض مرد خردمند خرده دان

مپسندش از کشاکش نابخردان دو نیم

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱

 

زین لاغر اسبکی که همانا نیافته ست

جز از عظام جوهر ترکیب او نظام

همچون خر عزیر عظام آمده به هم

لیکن هنوز گوشت نروییده از عظام

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱

 

مرکوب تو دو داد خدا بار خویش را

گاهی ازان بر این نه و گاهی ازین بر آن

زان بارگی شب کن و زین بارگیر روز

این را به زیر زین کش و آن را به زیر ران

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۹

 

چو هست در تو منقصتی عیب دیگری

کردن به آن نه قاعده مرد باهش است

او خامش است از تو و از عیب دیگران

گویا کنی به عیب خود آن را که خامش است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۱

 

هرکس ز خاندان نبوت نصیب یافت

تعظیم او وظیفه هر بی نصیب نیست

هست او غریب دهر به راه محبتش

گر مال و ملک و جاه ببازی غریب نیست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۵

 

در وایه های نفس وکیل کسی مشو

ترسم که با هزار عزیزی شوی ذلیل

تن در دهد به قحبگی آید چو وقت کار

هر پاکدامنی که شود قحبه را کفیل

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹

 

گفتی که دوش گفته ام اندر نماز شب

شعری که قدر جمله اشعار ازو شکست

آن شعر اگر ز منفذ سفل آمدی فرود

زان یافتی نماز تو همچون وضو شکست

جامی
 
 
sunny dark_mode