×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۵
ساقی من خیزد بیگفت من
آرد آن باده وافر ثمن
حاجت نبود که بگویم بیار
بشنود آواز دلم بیدهن
هست تقاضاگر او لطف او
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
مینروم هیچ از این خانه من
در تک این خانه گرفتم وطن
خانه یار من و دارالقرار
کفر بود نیت بیرون شدن
سر نهم آن جا که سرم مست شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۹
ای تو پناه همه روز محن
بازسپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست
قطره آن الفت مرد است و زن
شیر دهد شیر به اطفال خویش
[...]