وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - داروی کاری
زن جلبی رفته و در همچو من
کرده سخنهای پریشان رقم
میروم و میخرم و میخورم
داروی کاری که براند شکم
پس ز پی جایزهاش بر دهن
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۱ - سر آغاز
خامه برآورد صدای صریر
بلبلی از خلدبرین زد صفیر
خلدبرین ساحت این گلشن است
خامه در او بلبل دستان زن است
بلبل این باغ پرآوازه باد
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۲ - آغاز سخن
طرح نوی در سخن انداختم
طرح سخن نوع دگر ساختم
بر سر این کوی جز این خانه نیست
رهگذر مردم دیوانه نیست
ساختهام من به تمنای خویش
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۳ - در سپاسگزاری
فرض بود بر همه شکر و سپاس
شکر و سپاسی نه به حد قیاس
شکر و سپاسی که خدا را سزد
خالق ما، رازق ما را سزد
رازق ما آن که به خوان نعم
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۴ - حکایت
اهل دلی ترک جهان کرده بود
ز اهل جهان روی نهان کرده بود
رفته و در زاویهای ساخته
وز همه آن زاویه پرداخته
آمده سیر از تک و پوی همه
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۵ - حکایت
پادشهی بود ملایک سپاه
بر فلک از قدر زدی بارگاه
در حرمش پرده نشین دختری
اختر سعدی و چه سعد اختری
زلف کجش حلقه کش گوش ماه
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۶ - حکایت
نادره گویی ز سخن گستران
نادره در سلک زبان آوران
رفت یکی روز خطایی بر او
تاختن آورد بلایی بر او
والی ملکش به غضب پیش خواند
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۷ - حکایت
جاهلی از گنج خرد تنگدست
آرزوی گنج به دل نقش بست
در طلب گنج به ویرانهها
بود سراسیمه چو دیوانهها
رفت یکی روز به ویرانهای
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۸ - حکایت
بود سفیهی به سفاهت علم
ساخته محکم به جهالت قدم
داشت یکی لاشه خر پشت ریش
بر تن او زخم ز اندازه بیش
بوی بد زخم تن آن حمار
[...]
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۹ - حکایت
بی درمی خار کشیدی به پشت
نامده جز آبله هیچش به مشت
بود همین زخم سر نیش خار
آنچه به دست آمدش از روزگار
زخم بسی خار بر اندام داشت
[...]