گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۵

 

سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس

گرچه ملول گشته‌ای کم نزنی ز هیچ کس

چونک رسول از قنق گشت ملول و شد ترش

ناصح ایزدی ورا کرد عتاب در عبس

گر نکنی موافقت درد دلی بگیردت

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶

 

سوی لبش هر آنک شد زخم خورد ز پیش و پس

زانک حوالی عسل نیش زنان بود مگس

روی ویست گلستان مار بود در او نهان

جعد ویست همچو شب مجمع دزد و هر عسس

کان زمردی مها دیده مار برکنی

[...]

مولانا
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۷ - بسحق شیرازی

 

روزه داری و قناعت هوسم بود ولی

چشمکی می‌زند آن برهٔ بریان که مپرس

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۷ - بسحق شیرازی

 

کس به بالای مزعفر مکناداش ترش

که چنانم من ازین کرده پشیمان که مپرس

رضاقلی خان هدایت
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - و برای او

 

گرد حلاوت جهان هرگز مگرد چون مگس

محتسب حساب خود باش و بدرد خود برس

کوس رحیل کاروان بشنو و ناله جرس

توشه راه خویش کن تا نگرفته راه پس

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode