حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲
سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند؟
همدمِ گل نمیشود یادِ سَمَن نمیکند
دی گِلِهای ز طُرِّهاش کردم و از سرِ فُسوس
گفت که این سیاهِ کج، گوش به من نمیکند
تا دلِ هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶
طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف
گر بِکَشَم زهی طَرَب، ور بِکُشَد زهی شرف
طَرْفِ کَرَم ز کَس نَبَست، این دلِ پُر امیدِ من
گر چه سخن همیبَرَد، قصهٔ من به هر طرف
از خَمِ ابرویِ توام، هیچ گشایشی نشد
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲
فاتحهای چو آمدی، بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد، لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و، فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را، میکنم از پِیَش روان
ای که طبیبِ خستهای، رویِ زبان من ببین
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱
تاب بنفشه میدهد طرّهٔ مشکسای تو
پردهٔ غنچه میدرد خندهٔ دلگشای تو
ای گل خوشنسیمِ من بلبلِ خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخنشنو کجا دیده اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست
[...]