×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۳
قصر بود روح ما نی تل ویرانهای
همدم ما یار ما نی دم بیگانهای
بادیهای هایلست راه دل و کی رسد
جز که دل پردلی رستم مردانهای
نی دل خصم افکنی بل دل خویش افکنی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۴
بستگی این سماع هست ز بیگانهای
ز ارچلی جغد گشت حلقه چو ویرانهای
آنک بود همچو برف سرد کند وقت را
چون بگدازد چو سیل پست کند خانهای
غیر برونی بدست غیر درونی بتر
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۴
هر که جگرگوشه ای دارد و جانانه ای
در نظرش مصر دان هست چو ویرانه ای
خاصه که تو دل بری شنگِ جهانی که نیست
در صدفِ روزگار همچو تو دردانه ای
مطلعِ خورشید چیست رویِ تو دیدن صباح
[...]