گنجور

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

آمده از خود به تنگ کو سرِ دار فنا

نوبت منصور رفت گشته کنون دور ما

تا نکنی ترک سر پای در این ره منه

خود ره عشق است این هر قدمی صد بلا

موجهٔ طوفان عشق کشتی ما بشکند

[...]

۸ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ای به رَهِ جستجوی نعره‌زنان دوست دوست

گر به حرم ور بدپرکیست جز او اوست اوست

پرده ندارد جمال غیر صفات جلال

نیست بر این رخ نقاب نیست بر این مغزپوست

جامه‌دران گل از آن نعره‌زنان بلبلان

[...]

۹ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

هندوی خال رخش باج ز عنبر گرفت

پستهٔ جان پرورش شهد ز شکر گرفت

دور رخش بردمید طرهٔ شبرنگ او

لشکر دلها کشید خسر و خاور گرفت

نرگس شهلاش مست بود همانا که او

[...]

۱۹ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

در دل از شمع رخش انجمنی ساخته‌اند

بی گل و سنبل و نسرین چمنی ساخته‌اند

از کران ازلی تا به کران ابدی

درج در کسوت یک پیرهنی ساخته‌اند

وه چه عقد النظری نی نی سرالسر است

[...]

۸ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دوش به گوشم رساند نکتهٔ غیبی سروش

غبغب ساقی ببوس قرقف باقی بنوش

در همه جا با همه دیده به دلدار دوز

از غم عشقش بگو در ره وصلش بکوش

سینه به جار غمش تا بتوان می‌خراش

[...]

۱۲ بیت
حکیم سبزواری