گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست

گو می تلخم مباش شربت دیدار هست

ساقی ما بی‌طلب گر ندهد جرعه‌ای

تشنه‌لبان را کجا قوت گفتار هست

صبح وصالم دمید گلبن عیشم شکفت

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

ماه من از خانه مست شب بهوای که شد

ساقی بزم که گشت شمع سرای که شد

دولت دیدار او باز کرا رخ نمود

آینه ی حسن او روی نمای که شد

غمزه پنهانیش آفت جان که گشت

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

طبع تو بدخوی بود نرم و حلیم از چه شد

آنکه سر فتنه داشت یار و ندیم از چه شد

رفت ز دامان تو گرد حیا میل میل

سرمه ی اقبال ما بخش نسیم از چه شد

گشت هوای توام همدم عهد ازل

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶

 

ما گرفتاریم بر ما ناوک بیداد ریز

سوسن و گل در کنار مردم آزاد ریز

قطره ی خونابه ام در آتش گلخن فگن

پاره ی خاکسترم در رهگذار باد ریز

خار خشک ما سزاوار سموم آتشست

[...]

بابافغانی
 
 
sunny dark_mode