گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

عشق تو و نوبه آبگینه و سنگ است

نام نکو در ره نو موجب ننگ است

تا به من الفت است از همه دورم

تا بتوام آشتی است با همه جنگ است

بانگ سگش میرسد ز گوشه آن بام

[...]

کمال خجندی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

مهر بر روی یار باخته رنگ است

ماه پس از حسن آن نگار به تنگ است

روز فراقت شدیم دست و گریبان

روی فراغت ندیده‌ایم چه رنگ است

دل که فروغی ز نور عشق ندارد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

کار دلم در شکنج زلف تو تنگ است

همچو مسلمان که در دیار فرنگ است

در ره عشقت ز طعنه باک ندارد

این دل چون شیشه آزمودة سنگ است

آن طرف کام نیست غیر ندامت

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode