گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

تاب جمال تو آفتاب ندارد

با خم زلفت بنفشه تاب ندارد

کرد دلم شب خوش خیالت از یراک

دیده درین عهد چشم خواب ندارد

غمزۀ خود را بآب چشم جلاده

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

عشق تو گردست در زمانه برآرد

ز آدمیان قحط جاودان برآرد

رخصت آهی بده که تا دل تنگم

یک نفس آخر بدین بهانه برآرد

یارگی عشق تو چو تاختن آرد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

درد دل از حد گذشت و یار نداند

دل همه غم گشت و غمگسار نداند

شد ز ضعیفی تنم چنان که گر او را

گیری صد بار در کنار نداند

جان دهمش پای مزد تا ببرد دل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

بی تو مرا زندگی بکار نیاید

محنت هجر تو در شمار نیاید

در چمن وصل روی تو گل عیشم

پی مدد خون دل ببار نیاید

روز نباشد که آفتاب جهان سوز

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

عید کنون عید شد که روی تو دیدم

کار کنون راست شد که در تو رسیدم

با چه برابر کنم چنین دو سعادت

من که مه عید را بروی تو دیدم

جان و جوانی بباد دادم از یراک

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
sunny dark_mode