گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۰

 

خیال چشم و ابرویت شبی در خواب می‌دیدم

تو گویی جادوان مست در محراب می‌دیدم

ز دست چشم و دل آن دم تن غم‌دیدهٔ خود

گهی در آتش محنت گهی در آب می‌دیدم

را تمنای رخ و زلفت چو می‌کردم در آن سودا

[...]

کمال خجندی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵

 

خیالی بود یارب دوش یا در خواب می‌دیدم

که رویش در نظر بر کف شراب ناب می‌دیدم

به اکسیر سعادت یافتم آخر بحمدالله

وصالش را که همچون کیمیا نایاب می‌دیدم

چه حاجت بود شمع افروختن در بزم او یارب

[...]

جامی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

شبی کان سرو سیم اندام را درخواب می‌دیدم

تن خود را عیان از رعشه چون سیماب می‌دیدم

در آن تاریکی شب از فروغ ماه روی او

ز روزن رفته بیرون شعله مهتاب می‌دیدم

نمی‌دیدم تنش را از لطافت لیک روی خود

[...]

محتشم کاشانی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۷

 

چه دولت بود یارب دوش من در خواب می‌دیدم

که نخل مدعا را پر بر و شاداب می‌دیدم

سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من

به تاریکی شب سرچشمه آن آب می‌دیدم

نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر

[...]

خالد نقشبندی
 
 
sunny dark_mode