گنجور

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید

 

ابا تو این زمان راز است فاشم

ندانم من کیم ذات تو باشم

عطار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

به ناخن سینه خود می خراشم

ز دل جز حرف عشقت می تراشم

بسی گمنام تر بودم ز ذره

بدینسان مهر رویت ساخت فاشم

نباشد عیش من جز یاد آن روی

[...]

جامی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۰ - رفتن خسرو به خشم از پیش شیرین

 

سخنهایی که لعلت گفت فاشم

بس است آنها مرا تا زنده باشم

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

بگو تا کی ز خود من، من تراشم

مدد کن تا درین ره من نباشم

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

بدین دیوانه گر گویند فاشم

مرا بگدار تا دیوانه باشم

سلیمی جرونی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۱

 

چرا رخ را به نومیدی خراشم

من از ابلیس مجرم تر نباشم

الهامی کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode