صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۱
دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش
که با جوهر یکی شد پیچ و تاب رشته جانش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۲
قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش
به این افسون توان رست از گزند روحفرسایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۳
به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش
فراموشی ندارد مصرع موزون بالایش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۴
سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش
پریزادی است دست آموز، زلف آشنارویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۶
ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن
تمتع بیش از فرزند مردم می توان بردن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۷
ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن
خوشا باغی که گل از باغبانش میتوان چیدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۸
ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن
که دیدن های رسمی نیست جز تکلیف وا دیدن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸۹
ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن
به ترخانان درگاه الهی با ادب سر کن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۰
جوانی برد با خود آنچه می آمد به کار از من
خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۱
نباشد در مقام دلبری نازک نهال من
ز تمکین ذوق گل چیدن ندارد خردسال من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۲
ندارد حاجت تکرار گفتار تمام من
که پیش از گوش در دل نقش می بندد کلام من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۳
به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من
که از خود آب چون دندان برآرد آسیای من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰
عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی
که گلها میتوان چید از بهار غنچه پیشانی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۱
زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی
بپوشان چشم تا پوشیده رویان را عیان بینی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۲
کند گل جمع خود را چون تو در گلزار میآیی
خیابان میکشد قد چون تو در رفتار میآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۲
کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟
که پای سیل میآید به سنگ از خواب سنگینم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۶
پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او
که یک دم بر زمین ننشیند از دوش و کنار او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۷
یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو
مگر خط می کند بیهوشدارو در شراب تو؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۸
کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟
به غیر از بهله دستی نیست بر بالای دست تو
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۹۹
شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو
به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو