گنجور

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم

 

بنفشه گون شده پیرامون خد سمن پوشش

دل اندر خط حیرت مانده از خط بناگوشش

عیان بس لؤلؤ خوشاب اندر درج یاقوتش

نهان یک گوشه خورشید اندر طرف شب پوشش

دل اندر نازش شای و جان در سوزش غم‌ها

[...]

حمیدالدین بلخی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴

 

کسی کافتد نظر بر شکل آن سرو قباپوشش

ز سینه صبر و از دل طاقت و از جان رود هوشش

بلای جان من شد یاد آن بدخو نمی دانم

چه سازم چاره کز خاطر کنم یک دم فراموشش

ز دور آن لب به سبزی می زند نزدیک شد گویی

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۰

 

به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش

که شد گرد یتیمی سایه افکن درگوشش

ز طبل باز گشت حشر هوشش برنمی گردد

می آشامی که سازد گردش چشم تو مدهوشش

در آن محفل که شمع آن روی حیرت آفرین باشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶۹

 

در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش

سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۰

 

تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش

که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۰

 

ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش

وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش

گشود آخر به زور شوخی آن قفل معما را

سخن موج تپش زد بسکه در لبهای خاموشش

همآغوش تو یکبار آنکه شد چون چشم قربانی

[...]

جویای تبریزی