امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۷
بگویم حال خویشت، لیک از آزار میترسم
وگر ندهم برون، ز اندیشه گفتار میترسم
چه حال است این که از بیم رقیبان ننگرم رویت؟
هوس میآیدم گل چیدن و از خار میترسم
معاذالله که از مردن بترسم در غمت، لیکن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵۷
ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم
همه از مار و من از مهره این مار میترسم
بلای مرغ زیرک دام زیر خاک میباشد
ز تار سبحه بیش از رشته زنار میترسم
از آن چون شبنم گل خواب در چشم نمیگردد
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵
ز حرف مدعی از الفت دلدار میترسم
چمن پروردهام از دوری گلزار میترسم
ندارم قوّت دیدار ابروی کمانش را
ز تیر غمزه آن ترک بیزنهار میترسم
میان ما و بلبل در چمن فرقی که هست این است
[...]
ایرج میرزا » غزلها » شمارهٔ ۱۳
ز یاران آن قَدر بد دیدهام کز یار میترسم
به بیکاری چنان خو کردهام کز کار میترسم
شاپوییها خطرناکند و ترسیدن از آن واجب
ولی با این خطرناکی من از دستار میترسم
نه از مار و نه از کژدم نه زین پیمانشکن مردم
[...]