×
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - وله نورالله قبره
مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم
دل بیچارگان از خود مرنجانید، من گفتم
به مال و جاه چندینی نباید غره گردیدن
ز گرد این و آن دامن برافشانید، من گفتم
درین بستان، که دل بستید، اگرتان دسترس باشد
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - وله ایضا
چرا پنهان شدی از من؟ تو با چندین هویدایی
کجا پنهان توانی شد؟ که همچون روز پیدایی
تو خورشیدی و میخواهی که ناپیدا شوی از من
به مشتی گل کجا بتوان که خورشیدی بیندایی؟
گرم دور از تو یک ساعت گذر بر حلقهای افتد
[...]