×
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
مر آن، جذوار را با کاکنج گوی
مه و پروین، نگار پشت پرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
قباله بیت و مزد آسیابان
بود در پارسی این هر دو ترده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
بود کاغاله و کاژیره قرطم
چو خبه خاکشی زردچوبه هرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
شش انداز اوستاد نردبازان
بت آراسته، هر هفت کرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
بود روشن سپهر از هفت خاتون
شود بینا دو چشم از هفت پرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
بود آلا و شعله اخگر آذر
و رزم آتش خدوک و جمره خرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
تنک نان و غیار قوم موسی
نگاه و بالش و مجموع گرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
مرخشه نحس و فرخنده مبارک
چو پیشانی چکاد و چهره چرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
بود گرد دهان پتفوز و بدپوز
کفل باشد سرین و کلیه گرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
چو ویلان طفره و ویلانج حلوا
فلاته میده حلوا رهشه ارده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
درسته عفو و کین توزی زلیفن
و جرگر، مفتی و چابک شکرده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
ترقی روز به ضدش فرارون
چو پرمر انتظار و درد درده
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳ - بند سوم
ضروری وایه و دربای و وایست
جمد یخ منجمد باشد فسرده
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۷ - برون کن کینه را از سینهٔ خویش
برون کن کینه را از سینهٔ خویش
که دود خانه از روزن برون به
ز کشت دل مده کس را خراجی
مشو ای دهخدا غارتگر ده