گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

نکو باشد ز خوبان خوب کاری

نمودن دوستان را دوستداری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

همی خوان کردگارت را به یاری

همی کن با همه کس خوبکاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

تو معذوری که تو همچون سواری

ز رنج ره تو آگاهی نداری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

نه خویشتر زین بودمان روزگاری

نه نیکوتر ز رویت نوبهاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

که داند کرد این جز کردگاری

که یاور نیستش در هیچ کاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

پس آنگه گفت موبد را به زاری

چه عذر آری که ویسم را نیاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

اگر دخت مرا با من سپاری

وگر نه خون کنم دریا به زاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

مگر گفته‌ست با تو هوشیاری

که گر دزدی کنی در دزد باری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

دگر باره برآمد روزگاری

که جز رامش نکردند ایچ کاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ

 

خود این جست او ز من زنهارداری

نگویی چون کنم زنهارخواری

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
sunny dark_mode