گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

مخور بسیار چون کرمان بی زور

به کم خوردن کمر بربند چون مور

حرام آمد علف تاراج کردن

به دارو طبع را محتاج کردن

مخور چندان که خرماخوار گردد

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

ظهور جمله ی اشیا به ضد است

ولی حق را نه مانند و نه ند است

چو نبود ذات حق را ضد و همتا

ندانم تا چگونه دانی او را

چو نور حق ندارد نقل و تحویل

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول

 

به شادی شغل عالم درج میکن

خراجش میستان و خرج میکن

گشائی بند بگشایند بر تو

فرو بندی، فروبندند بر تو

بزرگی بایدت، دل در سخابند

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول

 

بود نور خرد در ذات انور

بسان چشم سر در چشمه ی خور

اگر خواهی که بینی چشمه ی خور

ترا حاجت فتد با چشم دیگر

چه چشم سر ندارد طاقت و تاب

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول

 

غم روزی خورد هر کس به تقدیر

چو من غم روزی افتادم چه تدبیر

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم

 

بخت ار مدد کند که کشم رخت سوی دوست

گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم

خوش آمد گل وزین خوشتر نباشد

که در دستت به جز ساغر نباشد

زمان خوشدلی دریاب دریاب

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

مخفت ای دیده چندان غافل و مست

چو هشیاران برآور در جهان دست

که چندان خفت خواهی در دل خاک

که فرموشت کند دوران افلاک

دایم دل خود به معصیت شاد کنی

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

اگر صد سال مانی ور یکی روز

بباید رفت از این کاخ دل افروز

چه خوش باغی است باغ زندگانی

گر ایمن بودی از باد خزانی

خوش است این کهنه دیر پر فسانه

[...]

شیخ بهایی
 
 
sunny dark_mode