گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۹

 

مرا ز حال مگس آرزو کند ای واخ

که می پرد به سوی لعل آن لبان گستاخ

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۹

 

تروش وا که به شیرین رخی پزد طباخ

به شورباش کند میل خاطر من آخ

چه خوش بود به لب آب و سایه های درخت

نشسته باشی و امروت می فشاند شاخ

ز تیر آه دل من در اشتیاق برنج

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

برآ به پای خرد گرد آن برآمده کاخ

درآی در حرم انس قدسیان گستاخ

برون ز حس و جهت صدهزار جهان

چه تنگ ساخته ای بر خود این جهان فراخ

به سربلندی کاخ جلال و جاه مناز

[...]

جامی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

چو نیست حد که به بالین نهیم سر گستاخ

چه سود از حرم امن و خوابگاه فراخ

هزار جا ز برون می زنند طبل رحیل

هنوز رخت ز ایوان کسی نبرده به کاخ

نشسته نغمه سرایان به هم چه دانستیم

[...]

نظیری نیشابوری
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

فغان که زاغ به گلشن زبسکه شد گستاخ

بجای بلبل مسکین نشست بر سر شاخ

کسی که پای بکویت نمی نهاد از بیم

چه شد که دست در آغوشت آورد گستاخ

چه رخنه در دل آن شوخ سنگدل بکند

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode