گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

دلی که با غم عشق تو همنشین گردد

نه ممکن است که با خوشدلی قرین گردد

به تلخ عیشی تن در دهد هر آندل کو

به عشوه لب شیرین تو رهین گردد

چو سایه هر که به دنبال تو رود ناچار

[...]

مجد همگر
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۱

 

چو نقش چشم توام در دل حزین گردد

مرا نفس به دل خسته تیغ کین گردد

ترا به دیده کشم، لیک غیرتم بکشد

که با تو مردمک دیده همنشین گردد

شده ست خاک به کویت هزار عاشق بیش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

تبسمش به لب از شرم خشم و کین گردد

کرشمه اش گره از ناز بر جبین گردد

کند به دیده شکرریز اشک تلخم را

به خنده‌ای که ازو زهر انگبین گردد

ازو به قیمت آسایش ابد بخرم

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
sunny dark_mode