گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

امان نداد جدایی مرا زمانی چند

که التماس کنم از اجل امانی چند

دلا به سینه ی جانان گذر مکن زنهار

که بسته نرخ نگاهی به نقد جانی چند

عمارت دل ویران مجوی از آن که به هیچ

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

فغان که نیست مرا در دهان زبانی چند

که از معانی حسنت کنم بیانی چند

کجا مجال که تا صبح حشر هر نفسی

کنم ز شام فراق تو داستانی چند

غم تو سوخت ریاضم به می چه خواهد ماند

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

ز چاک سینه اگر بر کشم فغانی چند

به یک نفیر بهم بر زنم جهانی چند

سرشک دل نکند تا سرای تن ویران

نهادم از مژه بردیده ناودانی چند

به جان فشانی و سربازیم اشارت کن

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode