گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

امیدوارم از آنمه که مهربان گردد

اگر حقیقت حال منش عیان گردد

چو بگذرد بدلم یاد رشته گهرش

ز شوق آن تن زارم چو ریسمان گردد

ز تاب لاله سیراب آتش افروزش

[...]

ابن یمین
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸۱

 

ز بردباری من موج می شود لنگر

ز خاکساری من صدر آستان گردد

فلک ز بار غم من به خاک بندد نقش

زمین ز بال و پر شوقم آسمان گردد

اگر چه خضر ز آب حیات سیراب است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸۲

 

ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد

که هرکه مانده شود بار کاروان گردد

مکن تکلف بسیار، کز مروت نیست

که میهمان خجل از روی میزبان گردد

مجو زیاده درین میهمانسرا ز نصیب

[...]

صائب تبریزی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

جدا از روی تو چشمم چو خون‌فشان گردد

ز خون دل مژه‌ام شاخ ارغوان گردد

گرفته‌ام به غمش الفتی و می‌ترسم

خدا نکرده به من یار مهربان گردد

ز شادمانی وصل تواش نصیب مباد

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode