گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷

 

به کشتن من عاجز شتاب، یعنی چه

به قتل صید اسیر اضطراب، یعنی چه

دمی که چهره فروزد ز می، شود روشن

که بر دمیدن آتش ز آب یعنی چه

به تیغ غمزه اش ای دل نگاه حسرت چند

[...]

عرفی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۷

 

به عهد زلف خوشت مشک ناب یعنی چه

به دور ماه رخت آفتاب یعنی چه!

شبی ز ساقی مجلس پیاله جستم گفت

به دور لعل لب من شراب یعنی چه!

ز نام عاشقی ای خضر هیچ شرمت نیست!

[...]

فیاض لاهیجی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

دلا به کار جهان اضطراب یعنی چه

شدن شناور بحر سراب یعنی چه

کشیده تیغ دو دم صبح از میان برخیز

به زیر سایه شمشیر خواب یعنی چه

به دور خط نگهش نشئه دگر دارد

[...]

قصاب کاشانی