گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵۵

 

خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود

یکی ز حلقه بگوشانش آفتاب بود

به خواب نازندیده است دولت بیدار

گشایشی که در آن چشم نیمخواب بود

چنین که سنگدل افتاده کوه تمکینت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۶۸

 

ترا که چتر زراندود آفتاب بود

هلال عید به اندازه رکاب بود

همان خورم به رگ خواب نیش بیداری

اگر چه بسترم از پرده های خواب بود

مزن به شیشه ما سنگ محتسب زنهار

[...]

صائب تبریزی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند سیزدهم

 

دلی که در غم فرزند بوتراب بود

به روز حشر دگر فارغ از عذاب بود

وفایی شوشتری
 
 
sunny dark_mode