گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۱

 

به مصر و شام که گیرند وقف را به تمام

قضات اگر چه نباشند مستحق آن را

به غیر وصل نخوانند قاریان قرآن

ز حال وقف وقوفی نباشد ایشان را

گرفته اند همانا قضات از ایشان باز

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۸

 

غلامِ خامهٔ آن کاتبم که شعرِ مرا

چنان که بود رقم زد نه هرچه خواست نوشت

اگرچه شعر فروغ از دروغ می‌گیرد

دروغ و راست در او هرچه بود راست نوشت

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۹

 

به بوستان سخن مرغ طبع من اکثر

به هفت بیت شود نغمه ساز و قافیه سنج

ز هفت پیکر گنجور گنجه هر غزلی

نمونه ای ست ز معنی نهان در او صد گنج

چو بیت بیت ز هر هفت ازان دو مصراع است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

چنان ز خلق ملولم که تا به چشم نیاید

مرا خیال کسی روز و شب ز خواب گریزم

به سایه چون روم از تاب آفتاب یقین دان

که من ز سایه خود نی ز آفتاب گریزم

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

برای نعمت دنیا که خاک بر سر آن

منه ز منت هر سفله بار بر گردن

به یک دو روز رود نعمتش ز دست ولی

بماندت ابدالدهر عار بر گردن

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

به جنگجو صنم خویش گفتم ای صد بار

رسیده سنگ جفایت بر آبگینه من

رسان به سینه من سینه را به رسم صفا

که پاک به دل همچون تویی ز کینه من

به عشوه گفت تو را سینه گرچه صاف آمد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

درین نشیمن حرمان مکن به کس پیوند

که هر کسی که نهی دل بر آشنایی او

اگر مخالف طور تو باشد اوضاعش

عذاب روح شود صحبت ریایی او

وگر موافق طبع تو افتد اخلاقش

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode