گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح منصور بن سعید

 

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - مدح سیف الدوله محمود بن ابراهیم

 

زهی موفق و منصور شاه بی همتا

زهی مظفر و مشهور خسرو والا

زهی جهان سعادت به تو فزوده خطر

زهی سپهر جلالت به تو گرفته ضیا

زهی به عالی امرت اسیر کشته قدر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - وصف بهار و مدح سلطان محمود

 

به نو بهاران غواص گشت ابر هوا

که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا

به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را

مگر نشاط کند شهریار زی صحرا

مگر که راغ سپهر است و نرگسان انجم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مدح سلطان مسعود

 

نشسته ام ز قدم تا سر اندر آتش و آب

توان نشستن ساکن چنین در آتش و آب

همی نخسبم شبها و چون تواند خفت

کسی که دارد بالین و بستر آتش و آب

همه بکردم هر حیلتی که دانستم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - هم در ثنای او

 

ببرد خنجر خسرو قرار از آتش و آب

اگر چه دارد رنگ و نگار از آتش و آب

چو آب و آتش نرمست و تیز نیست شگفت

از آن که بودش پروردگار از آتش و آب

گرفت از آب صفاور بود از آتش نور

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - ستایش سلطان ظهیرالدوله ابراهیم

 

مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب

جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب

ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ

ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب

رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح امیر ابونصر فارسی

 

ز خاک و باد که هستند یار آتش و آب

قوی تر آمد بسیار کار آتش و آب

بساط پشت زمین و شراع روی هوا

ملون است ز رنگ و نگار آتش و آب

لباسهای طبیعت نگر که چون بافد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح سیف الدوله محمود

 

چو باغ گشت خراب از خزان نماندش آب

نماند آب مرآنجای را که گشت خراب

چو شد رحایی کافور سوده بیخت فلک

گر آب ریخت کجا داشت گردش دولاب

دو چشم روشن بگشاد نرگس از شرمش

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - هم در مدح سیف الدوله محمود

 

بخاست از دل و از دیده من آتش و آب

که دید سوخته و غرقه جز من اینت عجاب

از آتش دل و از آب دیده در دل و چشم

همی نیاید فکرت همی نگنجد خواب

خیال دوست همه روز در کنار منست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در ستایش سلطان محمود

 

هوای روشن بگرفت تیره رنگ سحاب

جهان گشته خرف بازگشت از سرشاب

جهان چو یافت شباب ای شگفت گرم و ترست

مزاج گرم وتر آری بود مزاج شباب

روان شده است هوا را خوی و چنان باشد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - وصف بهار و ستایش سیف الدوله محمود

 

مگر مشاطه بستان شدند با دو سحاب

که این ببستش پیرایه وان گشاد نقاب

به در و گوهر آراسته پدید آمد

چو نوعروسی در کله از میان حجاب

برآمد ابر به کردار عاشق رعنا

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در ستایش سلطان محمود و اقتفای استاد لبیبی

 

به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست

مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست

به هیچ وقت مرا نظم و نثر کم نشود

که نظم و نثرم دُرّ است و طبع من دریاست

به لطفِ آبِ روان است طبع من لیکن

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - وداع محبوب و قصد سفر

 

گه وداع بت من مرا کنار گرفت

بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت

وصال آن بت صورت همی نبست مرا

بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت

چو وصل او را عقل من استوار نداشت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در صفت ابر و مدح یکی از بزرگان

 

زهی هوا را طواف و چرخ را مساح

که جسم تو ز بخارست و پرتو ز ریاح

اگر به صورت و ترکیب هستی از اجسام

چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح

ز دوستی که تو داری همی پریدن را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - ستایش سیف الدوله محمود

 

هوای دوست مرا در جهان سمر دارد

به هر دیار زمن قصه دیگر دارد

ز بوته دل رویم همی کند چون زر

ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد

ز بار انده هجران ضعیف قد تو را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - هم در مدح او

 

امیر غازی محمود رای میدان کرد

نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد

زمین میدان بر اوج چرخ فخر آورد

چو شاه گیتی رای نشاط میدان کرد

فلک ز ترس فراموش کرد دوران را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - مدیح کمال الدوله سلطان شیرزاد

 

ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود

بدین بشارت فرخنده شاد باید بود

نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد

ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود

به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - شکوه از حبس و زندان

 

چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند

همه خزانه اسرار من خراب کنند

نقاب شرم چو لاله ز روی بردارند

چو ماه و مهر سر و روی در نقاب کنند

رخم ز چشمم هم‌چهرهٔ تذرو شود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - مدح شهریار و سپاسگزاری از مراحم او

 

سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد

که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد

خدای دادت ملک و خدای عزوجل

نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد

خدای بود معین ساعت گرفتن تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - در تهنیت لوا و عهد خلیفه و مدیح ملک ارسلان

 

لوا و عهد خطاب خلیفه بغداد

خدای عزوجل بر ملک خجسته کناد

ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود

که تخت و ملک و فلک مثل او ندارد یاد

جهان ستانی شاهنشهی جهانگیری

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲
۳
۶