گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

دلم نهان شد و شد عافیت نهان از دل

هلاک جان من آمد دلم فغان از دل

به چین زلف تو در مدتیست تا گم شد

دهان تنگ توام می دهد نشان از دل

فروشد از پی تو دم به درد و رفت به غم

[...]

۵۲ بیت
مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶

 

چه افتری چه محال است این دروغ گفت

که شد فرشته عرشی و فرش خاکی جفت

هزار گنج معانی شد آشکار گر او

ز روی صورت در کنج خاک رخ بنهفت

ز منبع حکم الماس نطق دربارش

[...]

۳۲ بیت
مجد همگر