×
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۲
حدیث عشق میسّر کجا شود به کتابت
که نام عشق بسوزد سر قلم ز مهابت
زهی سعادت آن کس که پای بند کسی شد
بریده از همه پیوند و خویش و اهل و قرابت
به شب رسید دگر بار روزم از غم هجران
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶
مرا حدیث شکفتی است در کمال غرابت
که از گدای طریقت بشه رسید مهابت
بکوی عشق عجب میکنی زعجز سلاطین
گدای او بشه از عجز کرده شد زغرابت
نثار خاک در دوست میکند دو جهانرا
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۸ - زبان حال زینب مظلومه سلام الله علیها
شوم فدای تن بیکفن به روی ترابت
به خواب جان برادر که گشته موسوم خوابت
پی وداع تو با اشک و آه آمده زینب
ز من بپرس که خواهر که برده است نقابت
اگر کفن ننهادم به پیکر تو و رفتم
[...]