×
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵
صید سگان ایندرم تیع جفا بر من مزن
زنهار بر صید حرم تیغ ای شکارافکن مزن
بر دل مزن تیر جفا ای دوست دشمن دوست را
ور می زنی بهر خدا بهر دل دشمن مزن
منما ز چاک پیرهن آن تن بهر کس جان من
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۵
ای دل سمندر ناشده بر آتش روشن مزن
طلقی چو اهل شعبدهای مدعی بر تن مزن
این شر زسرت شد عیان خود بر شرابش بسته
ای باده خوار دل سیه لاف از می روشن مزن
روشن مکن بزم رقیب ایشمع بزم عاشقان
[...]

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶
ای دل نیی عاشق برو بر خویشتن بهتان مزن
خود را سمندر نیستی بر آتش سوزان مزن
آتش زدی برخرمنم ز آن سوختی جان وتنم
بس کن به جا بنشین دمی بر آتشم دامن مزن
تو مرد این میدان نیی تو رستم دستان نیی
[...]
