گنجور

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را

 

زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب

افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را

بادا بر املاق آفرین کاید چو تو زان حور عین

فخرست بر ما چین و چین از بهر تو املاق را

در سحر همچون ساحری سنگین دل و سیمین‌بری

[...]

سنایی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

ای پیک مشتاقان بگو این بی دل مشتاق را

تا در چمن چون یافتی آن سرو سیمین ساق را

گر بر گلستان بگذری آنجا که دانی با منش

اکنون به بستان بیشتر خاطر کند عشاق را

گر باز بینیش ای صبا گو تا تو ما را دیده ای

[...]

حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای ماه قیچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را

بگشای بند یِلمه و در بند کن قبچاق را

در جان خانان ختا کافر نمی‌کرد این جفا

ای بس که در عهد تو ما یاد آوریم آن جاق را

شد کویت ای شمع چگل اردوی جان کرباس دل

[...]

خواجوی کرمانی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۰ - مظفر کرمانی قُدِّسَ سِرُّه

 

ز افعی‌نفس جان گسل مسموم بوداین خسته دل

جام شراب معتدل تعدیل کرد اخلاق را

رفتم‌برون از جسم و جان چرخی زدم درلامکان

در چرخ آرم این زمان این گنبد نه طاق را

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode