گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

هرکس که گل چید از گلشن شب

افتاد نانش در روغن شب

چون عقد پروین حاصل توان کرد

گر خوشه چینی از خرمن شب؟!

دادست زینت خیاط قدرت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

چاک است گویا پیراهن صبح

انجم بریزد از دامن صبح

شبگیر می‌کن گر می‌توانی

نظاره مهر از روزن صبح

مانند خور باش تا بگذرانی

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

هرکس که باشد همخانه صبح

چون مهر گردد پروانه صبح

دارد ز مستی چون بحر مواج

اندر دهن کف دیوانه صبح

در آخر شب زنهار گویید

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

هر کس که دارد یک دلبر فیض

محوست گویا در منظر فیض

در هر دو عالم هرگز نمیری

گر گشته گردی از خنجر فیض!

در ظلمت غم می‌کن تحمل

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode