و سنا برق نفی عنّی الکری

لم یزل یلمع لی من ذی طوی‌

منزل سلمی به نازلة

طیّب السّاحة معمور الفنا

و رأیت زوجک فی الوغی

متقلدا سیفا و رمحا

ور جان ببری از دست غمش

از مرده خری والله بتری

دریا شود این دو چشم سرم

گر گوش مرا زان سو بکشی

ان کنت تری ان تقتلنی

یا قاتلنا انت دیتی

بر گورم اگر آیی بنگر

پرعشق بود چشمم ز کشی

یا من زارنی، وقت‌السحر

یا من عشقه نور نظری

ور جان ببری از دست غمش

از مرده خری، والله بتری

دریا شود این دو چشم سرم

گر گوش مرا زان سو بکشی

ان کنت تری ان تقتلنی

یا قاتلنا انت دیتی

صدگونه خوشی دیدم ز کسی

گفتم که: « لبت »، گفتا: « نچشی »

بر گورم اگر آیی بنگر

پرعشق بود چشمم ز کشی

خطاب «لن ترانی » چیست؟ یعنی

که مولی را نبیند غیر مولی

حقیقت گر تنزل کرد در عشق

بصورت ملتبس شد حرف معنی

بصورت گر ز معنی باز مانی

[...]

زدوایر عشر و دقایق وی

هرگز نبری به حقایق پی