رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲
کسی را که باشد به دل مهر حیدر
شود سرخ رو در دو گیتی به آور
ایا سروبن، در تک و پوی آنم
که: فرغند آسا بپیچم به توبر
عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح سلطان محمود غزنوی
چه چیزست رخساره و زلف دلبر
گل مشگبوی و شب روز پرور
گل اندر شده زیر نورُسته سنبل
شب اندر شده زیر خورشید انور
همانا که خورشید رنگ لبش را
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۰ - در وصف قلعه
قوی قلعه او که خاکش به پاکی
چو قلعی ولیکن از او عاجز آذر
پر از زرکانی و تیغ یمانی
پر از شیر جنگی و ببر دلاور
ز ماهی فروترش بنیاد لیکن
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در صفت باغ نو و کاخ ومجلس و دریاچه کاخ سلطان محمود گوید
بفرخنده فال و بفرخنده اختر
به نو باغ بنشست شاه مظفر
بروز مبارک، ببخت همایون
به عزم موافق، به رای منور
بباغی خرامید خسرو که او را
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح سلطان محمود بن ناصر الدین گوید
بخندد همی باغ چون روی دلبر
ببوید همی خاک چون مشک اذفر
بسبزه درون لاله نو شکفته
عقیقست گویی به پیروزه اندر
همه باغ کله ست و اندر کشیده
[...]
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید
ز بس پیچ و چین تاب و خم زلف دلبر
گهی همچو چوگان شود، گاه چنبر
گهی لاله را سایه سازد ز سنبل
گهی ماه را درع پوشد ز عنبر
گهی صورتی گردد از عود هندی
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲
یکی خانه کردند بس خوب و دلبر
درو همچنو خانه بیحد و بیمر
به خانهٔ مهین درنشاندند جفتان
به یک جا دو خواهر زن و دو برادر
دو زن خفتهاند و دو مرد ایستاده
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۲
نگه کن زده صف دو انبوه لشکر
یکی را یکی ایستاده برابر
نه آن جای این را نه این جای آن را
بگردند هردو به هردو صف اندر
به دو سوی صف دو برادر مبارز
[...]
ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۹
به فال همایون و فرخنده اختر
به بخت موفی و سعد موفر
به وقتی که هست اندر او فال خوبی
به روزی که هست اندر او سعد و اکبر
به بزم نو، اندر سرای نو آمد
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
بتی سرو بالا و سرو سمنبر
که شمشاد دارد به برگ سمن بر
رخش همچو ماهی که گل بار دارد
برش همچو سروی که دارد سمن بر
روان گردد از نقش رویش منقش
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
رخش همچو ماهی که گل بار دارد
برش همچو سروی که دارد سمن بر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
روان گردد از نقش رویش منقش
سخن گردد از وصف زلفش معنبر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
نسوزد همی زلف او ز آتش رخ
مرا ز آتش دل بسوزد همی بر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
پری پیکر من شد آگاه و آمد
گذشته خروش دلش از دو پیکر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
فرازی من آمد خروشان و جوشان
دو دیبا پر از لؤلؤش از دو عبهر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
شده سیمگون لب شده زردگون رخ
شده نیلگون تن شده نیلگون بر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
ز نسرین همی کند برگ بنفشه
ز نرگس همی ریخت آب معصفر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
دلش گشته از رفتنم سخت لرزان
چو از باد صرصر درخت صنوبر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
مرا گفت هر سال این وقت شغلت
همی بانی و رود و می بود و ساغر
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابودلف
کنون شغلت از زین اسب است و پالان
حدیثت ز هامون و اسب است و استر