مولوی » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۰
بگردان شراب ای صنم بیدرنگکه بزمست و چنگ و ترنگاترنگ
ولی بزم روحست و ساقی غیبببویید بوی و نبینید رنگ
تو صحرای دل بین در آن قطره خونزهی دشت بیحد در آن کنج تنگ
در آن بزم قدسند ابدال مستنه قدسی که افتد به دست فرنگ
چه افرنگ عقلی که بود اصل دینچو حلقهست بر در در آن کوی […]

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۹
می لعل پیش آر و پیش من آیبه یک دست جام و به یک دست چنگ
از آن می مرا ده، که از عکس اوچو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷
گذر کن ز بیغولهٔ نام و ننگ
بشه راه مردان درآبی درنگ
رسوم سفیهان ابله بمان
که رسم سفیهان کند کار تنگ
فراخست و هموار راه خرد
در اینراه نه خار باشد نه سنگ
بدست آوری گر تو میزان عقل
نباشد ترا با خود و غیر جنگ
چو آهنگ جان تو آرد هوا
به حبل هوای خدا زن تو چنگ
هوس بر سرت چون نزول […]

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸
دلم بحر و عشق تو در وی نهنگ
نهنگی که جا کرده بر بحر تنگ
هزاران هزار ار غم آید بدل
کند جمله را لقمهٔ عشق شنگ
غمم بر سر غم نه و شاد باش
دل عاشق از غم نیاید به تنگ
غمی کز تو آید بشادی خورم
که تلخ از تو شیرین و صلحست جنگ
بقربان کفر سر زلف تو
همه چین و […]

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - در وصف شمشیر
به کف تیغ من اژدها پیکری ست
اباصولت شیر و خشم پلنگ
در این کاخ ظلمت، درخشان چراغ
به دربای هیجا، تناور نهنگ
ز پاکی گوهر، لبالب ز آب
ز خون یلانش، به رخساره رنگ
نماید ظفر را به ساغر شراب
شکر را به کام مخالف، شرنگ
مباد از رخش زلف جوهر، نهان
ز آیینهاش دور، آسیب زنگ

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
برآنم که گر جامی آرم به چنگ
زنم سنگ بر شیشۀ نام و ننگ
از آنم شتاب است در دور جام
که دوران عمرم ندارد درنگ
نیندیشم از سختی راه دور
نباشد گرم توسن بخت لنگ
گر افتد بدستم گریبان مرگ
در آغوش جان گیرمش تنگ تنگ
اگر غرق دریای اشکم چه باک
نترسد ز طغیان دریا نهنگ
نرنجم که جانانه ام دست بست
اگرچه به […]
