عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۹ - از قطعات
جوان شد حکیم ما، جوانمرد و دل فراخ
یکی پیرزن خرید، بیکمشت سیم ماخ
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید
بدین خرمی جهان، بدین تازگی بهار
بدین روشنی شراب، بدین نیکویی نگار
یکی چون بهشت عدن یکی چون هوای دوست
یکی چون گلاب بلخ یکی چون بت بهار
زمین از سرشک ابر، هوا از نسیم گل
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷
به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت
درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد
[...]
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۶
سَریٰ طَیفُ مَن یَجلو بِطَلعَتِهِ الدُّجیٰ
شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶
غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا
ترا گر خبر شدی نبدی غمی مرا
دمم میدهی که: من بیابم دمی دگر
گره بر دمم زدی، رها کن دمی مرا
به نام تو زیستم همه عمر و خود ز تو
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱
نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟
چه کردم که گشتهای جهان از جهان من
به کینم مخای لب، چو آنم که پیش ازین
همی بر نداشتی دهان از دهان من
چو من پر شدم ز تو، ز من پر شد این جهان
[...]
قاآنی » مسمطات » در ستایش علیقلی میرزا گوید
مگر باز بر فروخت گل از هر کنار نار
که هردم ز سوز دل بگرید هزار زار
نسیمی که در چمن شدی رهسپار پار
هم امسال یافتست بر جویبار بار
که گویدش تهنیت بهر شاخسار سار
[...]
قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۵ - و لهُ ایضاً فی مدحه
بت سادهٔ رفیق بط بادهٔ رحیق
مرا به ز صد حشم مرا به ز صد فریق
نخواهم غذای روح به جز بادهٔ رقیق
نجویم انیس دل به جز سادهٔ رفیق
چو دولت یکی جوان چو دانش یکی عتیق
[...]